پارسا پارسا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

♥ ღعاشقانه برای پسرم پارساღ ♥

عصر یک روز بهاری

این هم عکس های عصر جمعه ای که گذشت در کنار سد دامغان و چشمه علی دامغان فدات شم عزیزم که عاشق آب و آب بازی هستی و هرجا آب میبینی حتی اگه جوی خیابون باشه دوست داری با آب بازی کنی به همین دلیل زود مجبور شدیم از سد دور بشیم اینجا کلی ناراحت شدی که چرا برای عکس  انداختن از بغل بابا اومدی پایین توی چشمه علی هم،از یک خانواده  که توپ داشتند دور نمی شدی و کلی با توپشون بازی کردی ...
12 ارديبهشت 1392

سفر نوروزی 92

سفر نوروزی امسال ما در روز 6فروردین آغاز شد و مانند سال های گذشته تعطیلات رو در شمال گذروندیم.در طول مسیر طولانی سفر مثل همیشه آقا بودی فقط ساعت انتهایی سفر از نشستن در ماشین خسته شده بودی که البته خیلی طبیعی بود و ما زودتر خسته شدیم. روز اول ،منزل بابایی نادر خیلی غریبی میکردی و اصلا آروم نمی شدی واز من و بابا دور نمی شدی ولی کم کم به محیط عادت کردی،توی عید دیدنی ها هم همش با بیبی انیشین گوشی من سرگرم بودی و اصلا دیگران رو تحویل نمی گرفتی ولی 13  به در پسر خوبی بودی البته وقت بازی وسطی ما بزرگترا ،خواب بودی. از بالا و پایین رفتن پله ها خیلی خوشت اومده بود و تا در باز می شد بدو بدو میرفتی بیرون که پپله ها رو بالا و پایین بری...
27 فروردين 1392

سفر به همدان و بانه

اغاز سفر ما  به همدان روز یکشنبه ٢٦ شهریور همراه با خانواده خاله  عشرت بود.سفر خیلی خوبی بود چون شما مثل همیشه پسر خیلی خوبی بودی.تا چهارشنبه روز در همدان بودیم و چهارشنبه صبح به سمت شهر بانه حرکت کردیم.از مراکز خرید بانه یک عالمه برای شما خریدهای قشنگ کردم.پنج شنبه عصر هم به سوی تهران راه افتادیم وتا جمعه عصر منزل خاله مریم مهمون بودیم.اونجا حسابی خرابکاری کردی مثلا همش میرفتی پریز یخچال و فریزر رو از برق میکشیدی،چنکه رو هول می دادی ومینداختی زمین و..............                           &nb...
4 مهر 1391

دشت شقایق

٥شنبه بود که با خانواده نادیاجون به سمت دشت شقایق حرکت کردیم راه نسبتا دور بود  و مثل سالهای قبل کوه و دشت پر از شقایق نبود ولی همه چیز خدا رو شکر خوب بود .شما مثل همیشه پسر خیلی خوبی بودی و این سفر رو خیلی دوست داشتی.                                   ...
13 خرداد 1391

سفر به قم

٥شنبه بود که با خانواده آقای کردی به سمت قم حرکت کردیم از اونجایی که شما تو سفرهای قبلی  همیشه داخل کریر می نشستی و توی این سفربه خاطر حضور خانواده آقای کردی خبری از کریر نبود کمی  اذیت شدی مخصوصا که شیطنت ها و جیغ های بلند علی کوچولو آرامشت رو بهم میریخت ولی کلا سفر خیلی خوبی بود و خوش گذشت .وقتی به قم رسیدیم مهمون دایی جون بودیم با اینکه خیلی خسته بودی ولی تمایلی به خواب نداشتی وبالاخره با کلی زحمت که خوابیدی ناگهان با سر و صدای بازی زهرا جون و علی کوچولو  ترسیدی و از خواب بیدار شدی.الهی بمیرم برات عزیزم.  هیچ چیزی نمی تونست گریه ات رو آروم  کنه و شدت گریه هات باعث رنجش خاطر همه شده بود بالاخره همه تصمیم به خوابیدن...
6 خرداد 1391

سیزده به در

١٣ به در ،در کنار سفیدرود خیلیییییی خوش گذشت هوا عالی بود.آفتابی آفتابی و شما گل پسری خیلییییییییییییی پسر خوبی بودی.                                                                   بقیه عکس ها در ادامه مطلب.............     ...
16 فروردين 1391

سفر نوروزی

                                        سفر ما به شمال روز یکشنبه 6فروردین آغاز شد تا پس از مدت زیادی به دیدن خانواده باباسجاد بریم.در طول سفر مثل همیشه آقا بودی و با آقایی تمام ما رو در این سفر همراهی میکردی.شکرخدا سفر خیلی خوبی بود و حسابی خوش گذشت ولی حیف که خیلی زود تموم شد.این هم چند تا از عکسای پارساگلی در منزل بابا نادر.                        ...
15 فروردين 1391

کیش

ما در کیش در هتل زیبای داریوش اقامت داشتیم.شما در طول سفر پسر خیلیییییییییییییییییی خیلیییییییییی خوبی بودی و  این سفر با حضورت یکی از بهترین سفرهای مابود.وقتی در جزیره گردش می کردیم  یک توجه و نگاه کافی بود تا خوشحال بشی و بخندی و همه شما رو به خاطر خوشگلی و مهربونیت تحسین می کردند و دوست داشتند.                             بقیه عکسها در ادامه مطلب ...........             ...
14 اسفند 1390

پارسا کوچولو به سفر میرود

پارسا جونم وقتی که خیلی کوچولو بودی اون روزها که هنوز دنیا نیومده بودی دوست داشتم اولین سفرت زیارت امام رضا باشه وقتی خواسته قلبیم رو با بابا سجاد جون مطرح کردم از پیشنهادم استقبال کرد.  یکشنبه ٢مرداد ٩٠ ما به مشهد رفتیم و تا سه شنبه در مشهد بودیم و در طول سفر در هتل قصر طلایی اقامت داشتیم.    و اما سفر ما ادامه داشت و از مشهد به شمال رفتیم و شما در طول سفر با آقایی تمام ما را همراهی می کردی.      برای اولین بار که شما رو به دریای کیاشهر بردیم هوا گرم و مرطوب بود و شما که طاقت این آب و هوا را  نداشتی الهی بمیرم  مدام بی قراری و گریه می کردی ...
13 اسفند 1390