پارسا پارسا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

♥ ღعاشقانه برای پسرم پارساღ ♥

              

                         

                   

 

                                                       
                       به وبلاگ پارساجوو..وون خوش اومدید.                  

                             لحظات خوبی داشته باشید.با ثبت نظر ما رو خوشحال کنید   

                                                       

 

 

جشن تولد دو سالگی

این هم از عکس های تولد، البته به خاطر  مسایل اخلاقی از گذاشتن عکس های بیشتر معذورم. اول از همه عذرخواهی میکنم که به خاطر مشکلی که برای لپ تاپ پیش اومده بود نتونستم زودتر از این وبلاگ رو با عکس های تولد آپ کنم.   ...
31 خرداد 1392

پارسای عزیزم،تولدت مبارک

  آری، من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای ما تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی . . . پارسای عزیزم تولدت مبارک   ١٧ خرداد چه بی همتا روزی ست برای من بی همتا و بی مانند.... برای من، منی که تو را از جانم دوست تر میدارم... تار و پود ذهنم عجین شد با این زمان خجسته  از روزی که قلبم با حس بودنت آشنا شد...حقا که پرو بالم بخشیدی با آمدنت   ... اکنون ، فرشته مهربان آرزوهایم! بدان که وجود من لبریز شوق بودن توست چنان سرشارم از بودنت که... که فقط خدا میداند و وجود جهان نیز در زیباترین روز سال شادی خود را از وجود کوچک من و...
31 خرداد 1392

خداحافظی با شیر مامان

گلم از چند هفته قبل هر هفته یکی از وعده های شیرخوردنت رو کم کردم تا اینکه هفته گذشته به یک وعده رسید.و حالا از روز شنبه28 اردیبهشت اصلا شیر مامانی رو نخوردی عزیزم. توی کتاب ریحانه بهشتی توصیه شده بود که برای از شیرگرفتن خوبه که کودک ،اناری که به آن سوره یس خونده شده بخوره ،به همین خاطر خیلی وقته که همه جا دنبال انار میگشتم ولی دیگه از شیرگرفتنت به انار خوردن نرسید و خودت با شیر مامان خداحافظی کردی استرس  زیادی برای از شیرگرفتنت داشتم ولی خدا خیلی کمک کرد و تا حالا خیلی راحت این قضیه رو پذیرفتی و خدا رو شکر بهونه و بی قراری هم نمیکنی البته من هم به تغذیه ات خیلی اهمیت میدم  و در تنوع و ارزش غذایی در وعده ها و میان وعده ه...
31 ارديبهشت 1392

23 ماهگیت مبارک عزیزم

وای اصلا باورم نمیشه،فقط یک ماه دیگه تا دوسالگی تاج سرم،قندعسلم،گل پسرم پارسا باقی مونده ومن هم در تلاش و تکاپو برای مراسم جشن تولد 2 سالگیت.البته تقریبا کارهای طراحی تولد رو به اتمام هست و باید به بقیه کارها برسم. چون تا دوسالگیت مدت زیادی نمونده وعده های شیر خوردنت رو مدتی هست که  کم کردم ولی خیلی ناراحتم .اما قربونت برم شما اصلا ناراحت نیستی و تازه خیلی از بهونه گیری ها و غرغر کردنت های قبلت کم شده ،فکر کنم خودت هم فهمیدی که بزرگ شدی و باید با شیرمادر خداحافظی  کنی تلویزیون ال سی دی که روز اول عید با دست های مبارک شما خراب شد،هنوز تعمیر نشده و به خاطر همین توی این مدت شما کارتون های مورد علاقه ات رو با لب تاپ یا گوشی...
17 ارديبهشت 1392

عصر یک روز بهاری

این هم عکس های عصر جمعه ای که گذشت در کنار سد دامغان و چشمه علی دامغان فدات شم عزیزم که عاشق آب و آب بازی هستی و هرجا آب میبینی حتی اگه جوی خیابون باشه دوست داری با آب بازی کنی به همین دلیل زود مجبور شدیم از سد دور بشیم اینجا کلی ناراحت شدی که چرا برای عکس  انداختن از بغل بابا اومدی پایین توی چشمه علی هم،از یک خانواده  که توپ داشتند دور نمی شدی و کلی با توپشون بازی کردی ...
12 ارديبهشت 1392

این روزها با پسرم پارسا

این روزها میگذرند هر روز شیرین تر از دیروز،روزهایی که بودن تو آن را شیرین و پرخاطره می سازند. این روزها میگذرند ومن هر روز  عاشق تر از دیروزم،عجیب زیباست این حس مادری. وقتی که میخوابی آهنگ نفس هایت زیباترین ملودی دنیایم میشود  وای که چقدر دوستت دارم عزیزدلم،پسرم پارسا....................   ...
10 ارديبهشت 1392

22ماهگی

  عاشق بالابر و آسانسور هستی و هروقت که از بیرون برمی گردیم ،خودت دوست نداری از آسانسور بیرون بیایی و یکبار خودت تنهایی تا طبقه پایین آسانسور سواری میکنی .   عاشق پیام بازرگانی و اخبار مخصوصا خبر ورزشی و هواشناسی هستی،این هم یک مدل تلویزیون نگاه کردنه   عصر این روزهای بهاری هم که معمولا توی پارک سپری می کنی   ...
10 ارديبهشت 1392

هدیه های قشنگ و باارزش خاله کیانا

این عکس ها و تقویم های خوشگل رو خاله  کیانا،دوست مهربون و بامحبت وبلاگی ما زحمتش رو کشیدند،البته تعداد عکس ها خیلی زیادند ولی من فعلا گلچینی از عکس ها رو برای یادگاری و تشکر از خاله کیاناجون میذارم. این هم آدرس وبلاگ کیاناجون:http://asheghetammmmm.blogfa.com/   ...
1 ارديبهشت 1392

سفر نوروزی 92

سفر نوروزی امسال ما در روز 6فروردین آغاز شد و مانند سال های گذشته تعطیلات رو در شمال گذروندیم.در طول مسیر طولانی سفر مثل همیشه آقا بودی فقط ساعت انتهایی سفر از نشستن در ماشین خسته شده بودی که البته خیلی طبیعی بود و ما زودتر خسته شدیم. روز اول ،منزل بابایی نادر خیلی غریبی میکردی و اصلا آروم نمی شدی واز من و بابا دور نمی شدی ولی کم کم به محیط عادت کردی،توی عید دیدنی ها هم همش با بیبی انیشین گوشی من سرگرم بودی و اصلا دیگران رو تحویل نمی گرفتی ولی 13  به در پسر خوبی بودی البته وقت بازی وسطی ما بزرگترا ،خواب بودی. از بالا و پایین رفتن پله ها خیلی خوشت اومده بود و تا در باز می شد بدو بدو میرفتی بیرون که پپله ها رو بالا و پایین بری...
27 فروردين 1392